ماه

ساخت وبلاگ
شنيدين قصه گرگ و ماه رو

ميگن يه دختر و پسر توي روستاهاي خيلي دور،عاشق هم ميشن اما بهم نرسيدن برا همين يه شب يه دعايي ميكنن كه به يه چيز ديگه اي تبديل بشن شايد همديگر رو ديدن دختره ميشه ماه و پسره هم جلد گرگ تنش ميكنه ...برا همينه كه گرگ هر وقت ماه كامل ميشه هميشه ميره بالاي كوه :)

يه قصه اساطيري و عجيب.....از اين قصه ها زياد هست البته اينو گفتم كه به اينجا برسم 

من وقتي بچه بودم يه قصه اي بود كه همه ميگفتن ميگفتن يه دختر عاشق ماه ميشه و هرشب ديوونه وار نگاهش ميكرده تا اينكه يه شب ماه زنبيلشو ميندازه و دختره رو ميبره پيشش خودش :)

نميدونم شايد شمام شنيدين اين داستان رو و امثال اينا رو 

راستش منم تو عالم بچگي باورش داشتم ،نميدونم اين شايد يه سياست بزرگا بودمثلن خود نظامي كه ميگه ديوانه از مه دور بهتر.....ميخاستن ديوونه هاي ماه ومهتاب رو ازش دور كنن، اما من

من اين قصه رو باورش داشتم اما برعكس واسم عمل كرد من مثه ديوونه ها هميشه همه ي شبا رو به ماه خيره ميشدم شايد زنبيلش بياد پايين و منو ببره پيش خودش خيلي دوس داشتم ببينم چي ميشه چطوري ميشه اصلن چ اتفاقي واسم مي افته .....

اين شد يه عادت برا من و از اون موقع تا الان هر وقت گير مي افتم خيره ميشم بهش واقعن يه وقتا دوس دارم زنبيلشو بندازه پايين و  منو ببره از اينجا ببره يه جاي خوب

اين روزا واقعن دلم ميخاد مهتاب خانوم اون زنبيل معروفشو رو برا اين شيدا بفرسته و منو ببره از اين ورا....

كاش واقعيت داشت

كاش همه ي قصه هاي بچگيمون واقعي بود و همه چي به خوبي و خوشي تموم ميشد و از اسمون سه تا سيب  مي اومد...يكي واسه من ، يكي واسه تو ،يكيم برا اوني كه داره از دور دور تماشا ميكنه و شايد دلش ميخاد .

كاش واقعي بود...

پ.ن: ادامه ي پست قبلي

حال وهوای همین حوالی...
ما را در سایت حال وهوای همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamenhavaleo بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 18:58