غزل

ساخت وبلاگ
 

 

همیشه خواسته ام از خدا فقط او را
چنان که خسته تنی، چای قند پهلو را
به مرگ راضی ام؛  آنجا که راوی قصه
سپرده است به او پیک نوشدارو را
سفر که فاصله انداخت بین ما، امروز
دوباره سوی من آورده این پرستو را
تن تو عطر پراکنده یا که آورده ست
نسیم صبح نشابور با خود این بو را؟
دوباره از تو نوشتم هوا معطر شد
بریده اند به نام تو ناف آهو را 
گرفته اند به نام غنایم جنگی
سیاه لشگر مو ها، کمان ابرو را
مرا دلی ست پر از آه و آرزو ... مشکن 
برای روز مبادا چراغ جادو را
تو شاعرانه ترین اتفاق عمر منی 
بگو چکار کنم چشم ماجرا جو را

 

عليرضا بديع

 

پ.ن: داغ داغ از پيج خودش !!!!!!!!!!!

خيلي دوسش داشتم

 

 

 

واقعن كه يه نفر پيدا نشد بگه اين شعر فونتش ناجوره، خونده نميشه!!!!!!!!

حالا ميفهمم كه چقد نوشته هاي وب رو ميخونين......لا اقل برا دل منم كه شده  يه نگاهي بكنين

:)

حالا اگرم خوندين يه بار ديگه بخونين ...فونتشو درس كردم، فك كنم تعبير و تفسيرش عوض  بشه :)

حال وهوای همین حوالی...
ما را در سایت حال وهوای همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : غزل شاکری,غزل,غزل البنات,غزل سادات,غزل عراقي,غزل عنایت,غزلان,غزل شاکری قلک,غزل چت,غزل بدیعی, نویسنده : hamenhavaleo بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 13:39