من

ساخت وبلاگ
يه وقتا

نميدونم چرا،انگار كه نفس كشيدن برام سخت ميشه درست مثه الان

حس ميكنم چيزي روي قفسه سينه ام سنگيني ميكنه و نميزاره كه نفس بكشم و قلبم تا كام دهنم كشيده شده،سرم داغه داغه و دستام بي حس.....نميدونم اون چيز درد هست يا فكرا و خيالهايي كه را به را ميكنم...

دارم به چي فك ميكنم ؟به خودم ، به اين زمان و به اين مكان

حس يه عذاب كه حس ميكنم يه تنبه بزرگ براي منه....بايد اين عذاب رو بكشم

بايد به اين فلسفه پوچ خاتمه بدم

نميدونم ،دوباره سر در گم شدم ،خواب خوبه يا هوشياري؟

الان خوابم يا هشيار،ديوانه ام يا عاقل ،اصلن عاقل خوبه يا ديوانه؟

محكوم شدن!

اين چيز چيه كه جلوي نفس كشيدنم رو گرفته ،اين درد چيه كه به قفسه سينه ام فشار مياره

درد پول؟يا درد دل خوشي؟

شايدم دوس داشتن

از وقتي خودمو ميشناسم ،تا حالا نشده از يه چيزي خوشم بياد و ضد حالي نخورده باشم و هر وقت ميرسم به اين نقطه بخودم ميگم:لابد اشتباه از منه

اما يه وقتا مثه مجنونا رو بهش ميكنم وميگم مگه من حق ندارم

شايدم نه

نه

راست ميگه نه حق ندارم

غير از اينه كه انا الحق

چه بايد گفت؟

 

حالم زياد خوب نيست

بگذريم كه من از اين محكوميت كم كم دارم بيزار ميشم ،از اينجا ،از زمين و مهم تر از همه از زندگي

خيلي دوس داشتم يه موجود ديگه ميشدم

يه درخت كنار دورترين جاده ،يا يه قاصدك تو دست باد

شايدم يه كوه استوار 

و حتي خود باد

لا اقل اين حس سنگيني قفسه سينه رنجم نميداد و اين آه

بي چشم ، بي گوش و بي درد

حالم زياد خوب نيست.....

همين

 

ديگه بايد برم فك كنم ست پاياني باشه...اينم يه محكوميته يه محكوميت شيرين

 

 

حال وهوای همین حوالی...
ما را در سایت حال وهوای همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : من و تو,منال العالم,من سالوادور نیستم,منى زكي,منسف,منتظری,منبج,مناسك الحج,منة عرفة,منى واصف, نویسنده : hamenhavaleo بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 13:39